علاج پذیر (بُ پَ رَ تَ دَ / دِ) قابل مداوا. درمان پذیر و چاره پذیر. (ناظم الاطباء) ادامه... قابل مداوا. درمان پذیر و چاره پذیر. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
علاج پذیر درمان پذیر، چاره پذیر قابل مداوا درمان پذیر مقابل علاج ناپذیر، چاره پذیر. چاره پذیر، قابل مداوا ادامه... درمان پذیر، چاره پذیر قابل مداوا درمان پذیر مقابل علاج ناپذیر، چاره پذیر. چاره پذیر، قابل مداوا فرهنگ لغت هوشیار
علاج پذیر چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان ادامه... چاره پذیر، درمان پذیر، قابل درمان فرهنگ واژه مترادف متضاد